خلاصه داستان :
«پارکر/ Parker» درست همان چیزی را ارائه می کند که تماشاگران عادی از آن توقع دارند. یک تریلر اکشن به سبک «جیسون استتهام/Jason Statham» ( یعنی چیزی متفاوت از تریلر اکشن هایی به سبک «مت دیمون» یا سبک «راک»). استتهام، مانند «جان وین/John Wayne» در دوران اوج و «آرنولد شوارزنگر/Arnold Schwarzenegger» در دهه ی 80، نیازی نمی بیند تا توانایی های خود به عنوان یک بازیگر را به چالش بکشد. این بی میلی باعث شده تا او برآورده کننده ی نیازهای بخش خاصی از صنعت سینما باشد و به طوری منظم و قاعده مند، نوعی خوراک سینمایی خشن و خونین برای طرفدارانش فراهم کند. فیلم های استتهام غالباً به موفقیت دست پیدا می کنند و کمتر پیش می آید با شکست مواجه شوند. «پارکر» با فیلم هایی مانند «The Transporter» و «Crank» در یک طبقه قرار می گیرد و این شباهت از این لحاظ است که این فیلم احتمالاً مورد علاقه ی طرفداران استتهام واقع می شود اما سعی چندانی نمی کند تا به جرگه ی علاقه مندان او بیفزاید. هیچ چیز غافلگیر کننده یا خلاقانه ای در خط داستانی فیلم وجود ندارد. «پارکر» یک فیلم ساده با موضوع انتقام و سرقت است که همه ی اجزای لازم را در خود دارد و چند مورد برخورد خشونت آمیز و صحنه های اکشن قوی را هم در خود گنجانده است. استتهام، با کمک مناسب از طرف کارگردان موفق، «تیلور هکفورد/Taylor Hackford» (کارگردان فیلم هایی چون «An Officer and a Gentleman» و «Ray») فیلم را که نیازمند تلاش سختی نیست، به سرانجام می رساند.
فیلم بر اساس رمان «Flashfire» اثر «دونالد وستلیک/Donald Westlake»، منتشر شده در سال 2000 ساخته شده است. وستلیک این کتاب را با نام هنری خود، «ریچارد استارک» منتشر کرده است. با وجود اینکه شخصیت پارکر مرتباً در رمان های وستلیک حضور دارد (24 نسخه از این کتاب ها چاپ شده اند)، این فیلم به نوعی اولین حضور سینمایی این شخصیت به شمار می رود. ماجراهای پارکر پیش از این مورد اقتباس قرار گرفته اند اما هیچ کدام نام شخصیت اصلی را در خود نداشته اند. به عنوان مثال، در فیلم «Payback»، که اقتباسی از کتاب «شکارچی/The Hunter» به شمار می رود، «مل گیبسون» به جای آنکه نقش پارکر را بازی کند، در قالب شخصیت پورتر ظاهر می شود. از نظر ریتم پیشروی خط داستانی مربوط به انتقام، «پارکر» مانند «Payback» عمل می کند، گرچه وارد کردن خط داستانی فرعی که به شخصیت «جنیفر لوپز/Jennifer Lopez» مربوط است، گهگاهی خط سیر داستان را با مشکل و موانعی مواجه می کند. در نهایت، بزرگترین نقطه ضعف «پارکر» آشنا بودن مواد اولیه ی داستان نیست، بلکه ناسازگاری در لحن فیلم و ناتوانی در ایجاد جنبش و حرکت در لحظه است. شخصیت لوپز زائد است و ممکن بود فیلم بدون حضور او موفقیت آمیز تر از کار دربیاید.
صحنه ی افتتاحیه ی فیلم به سبکی تأثیرگذار و جذاب، به جزئیات سرقت یک میلیون دلاری گروهی پنج نفره از نمایشگاه ایالتی اوهایو می پردازد. پارکر (استتهام) سردسته ی گروه است. گروه او از دو گردن کلفت به نام های ملاندر (مایکل چیکلیس/ Michael Chiklis) و کارلسون (وندل پیرس/ Wendell Pierce)، راس موفرفری (کلیفتون کالینز جونیور/ Clifton Collins Jr) و هارتمن مدام سرماخورده (میچاه هاپتمن/Michah Hauptman) که با دار و دسته ی شیکاگو در ارتباط است، تشکیل شده است.
سرقت با موفقیت انجام می شود اما در طول ماشین سواری به سمت خانه، گردن کلفت های دیگری به سراغ پارکر می آیند. پارکر بعد از اینکه مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و از اتومبیل در حال حرکت خود را به بیرون پرت می کند، در یک گودال به حال خود رها می شود تا مرگ به سراغش بیاید. اما کشتن پارکر به این راحتی نیست. او با کمک مربی پیرش (نیک نولت/ Nick Nolte) و دوست دختر وفادارش کلیر (اما بوث/Emma Booth) مشغول کشیدن نقشه ای برای انتقام گرفتن می شود و تصمیم می گیرد به پالم بیچ سفر کند، جایی که سایر اعضای گروهش در حال برنامه ریزی برای سرقتی بزرگ هستند. پارکر وقتی به آنجا می رسد، با لزلی (جنیفر لوپز) رابطه برقرار می کند. لزلی دلال معاملات ملکی جاه طلب و مفلوکی ست که می خواهد از چیزی که نصیب پارکر می شود، سهمی داشته باشد.
اینکه استتهام همان بازی همیشگی خود را ارائه می دهد، حداقل لوپز سعی می کند نقش آفرینی اش متفاوت از آن چیزی باشد که پیوسته در فیلم های عاشقانه کمدی (که بن بستی بر سر راه حرفه ی بازیگری او هستند) از خود به نمایش می گذارد. البته نمیتوان این نقش آفرینی را بازگشتی به نقطه ی اوج کارنامه ی سینمایی او، یعنی آنچه در فیلم «خارج از دید/Out of Sight» ارائه کرد، به شمار آورد. اما حداقل حضور او اینجا از بازی سطح پائین اش در فیلم هایی مانند «ساخت منهتن/Maid in Manhattan» و «نقشه ی پشتیبان/The Back-Up Plan» بهتر است. مشکل شخصیت لزلی این نیست که بد بازی شده باشد. او هیچ دلیل واقعی برای حضور در فیلم ندارد، جز اینکه مقداری جذابیت جنسی و صحنه های طنز ایجاد کند. شخصیت خوب پرورده نشده، رابطه ی عاشقانه ی او با پارکر کوتاه و موقتی است زیرا پارکر به کلیر وفادار است، و نقش او در نقطه ی اوج داستان هم تصادفی است. 15 تا 20 دقیقه ای که به پیش زمینه ی لزلی می پردازد، به «پارکر» آسیب می زند و سیر وقایع را کند می کند و فیلمی را که بایستی یک محصول 90 دقیقه ای سرزنده بود، به چیزی بیش از حد طولانی و نامتوازن تبدیل می کند. وقتی به جای بازیگری کمتر شناخته شده، از چهره ی معروفی مانند لوپز استفاده می شود، این تأثیر منفی هم به همراه آن می آید: نیازی از سر غرور و شهرت پسندی، که مستلزم این است که این بازیگر مدت زمان کافی و مناسبی بر روی پرده ی سینما حضور داشته باشد.
«پارکر» مقدار بسیار زیادی شرح و تفسیر در خود دارد که بعضی از آنها لازم هستند و بعضی دیگر می توانستند حذف یا مختصر شوند. صحنه های اکشن خشونت آمیز و قدرتمند هستند و با سرزندگی و هیجان کارگردانی شده اند. این صحنه ها در فیلم بسیارند و بعد از دو مورد از آنها، پارکر خونین و زخمی برجا می ماند. شاید او تمایلات ابرقهرمانانه داشته باشد، اما فنا ناپذیر نیست. وقتی مخاطب شخصیت پورتر با بازی مل گیبسون در فیلم « Payback» را به یاد بیاورد، تشخیص نیروی همکاری میان دو نسخه ی این شخصیت کار سختی نیست. پارکر یک ضد قهرمان است اما، مانند تمامی ضد قهرمان هایی که به شکلی تأثیرگذار تصویر شده اند، مشکلی بر سر راه مخاطب وجود ندارد تا امیدوار باشد انتقام او با موفقیت به انجام برسد. که البته همین طور هم می شود